فرنامفرنام، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

پسر کوچولوی مامان و بابا

قند عسل مامان و بابا می رود به باغ وحش

          پسر خوشگل مامان قند عسل مامان یک روز تعطیل بابا تصمیم گرفت که همگی برین به شهر العین و بریم به باغ وحش خلاصه صبح حرکت کردیم و ساعت ۱۲ ظهر رسیدیم  باغ وحش هوا خیلی خوب بود و شما هم از دیدن حیوان ها مخصوصا میمون ها خیلی خوشت اومده بود     ...
15 تير 1390

عید نوروز 1390

        خوشگل پسرم اولین باری که مامان رو بوس کردی ۱۸ اسفند بود  وایییییییی اگه بدونی مامان چقدر خوشحال شد و چه حالی داشت   انگار خدا همه ی دنیا رو به مامان داده بود زودی به همه خبر دادم که واییییییییی فرنام منو بغل کرد و بوسید چه لحظه ی قشنگی بود برای من  بیا یه چیزی رو یواشکی بهت بگم بیا بیا باز هم بیا خوب خوشحالم که اولین بار منو بوس کردی کلی به بابا پز دادم چون همیشه فکر می کردم تو بابا رو بیشتر از مامان دوست داری   البته می دونم که بابا و مامان رو اندازه ی هم دوست داری باهاش شوخی کردم گل پسرم     عزیز دلم چون ساعت تحویل نصفه شب بود دیگه بیدارت ...
15 تير 1390

تولد فرناز

    قند عسل مامان و بابا می ره آرایشگاه و موهاشو کوتاه می کنه خوشگتر بشه برای تولد یک دونه خواهرش فرناز   ولی وای از دست شما گل پسر که تمام مدت تولد می خواستی توی بغل باشی و اصلا هم نمی خندیدی  تا موقعی که من یا بابا یا فراز بغلت می کردیم خوب بودی ولی تا می ذاشتیمت توی کالسکه بغض می کردی و گریه می کردی که از شما خیلی بعید بود شما همیشه پسر خوبی هستی و گریه نمی کنی فکر کنم چون کسایی رو می دیدی که قبلا ندیده بودی غریبی می کردی و اون همه بادکنک رنگی نمی تونست سرگرمت کنه           ...
15 تير 1390