سفری یک ماهه به ایران
برای خواندن ادامه مطلب را کلیک کنید
عزیز دلم قرار شد یه سفر یک ماهه به ایران داشته باشیم که از شانس بد مامان درست مصادف شد با شیوع یه نوع ویروس تو ایران که بیشتر بچه ها بهش مبتلا شده بودن و متاسفانه شما هم این ویروس رو گرفتی و باز هم دکتر نریمان مثل همیشه به دادت رسید خیلی خیلی حالت بد شد و با وجودی که توی ۴۸ ساعتی که به این بیماری گرفتار شدی مرتب بهت دسیدگی می کردم ولی خیلی سریع دچار کم آبی شدی متاسفانه داروهایی که دکتر بهت داده بود اثر نکرد وقتی داشتیم می رفتیم بیمارستان تقریبا نیمه بیهوش بودی من خیلی ترسیده بودم و هرکاری می کردم نمی تونستم جلوی اشکهام رو بگیرم وقتی دکتر نریمان اومد بالای سرت بهم گفت سه ساعت به من فرصت بده تا حالش خوب بشه باز و خدایی هم همینطور شد ولی خطر بزرگی از سرت گذشت و خدا باز دوباره تو نازنینم رو به ما داد باز هم بعد از خدا سلامتی تو مدیون دکتر نریمان هستیم .
خلاصه بعد از ۴ روز که در بیمارستان آتیه بستری بودی از بیمارسان مرخص شدی ولی چی به من و بابا گذشت توی این چند روز بماند که همش بالای سرت بودیم و همش یا می خواستی سرم رو از دستت بکشی یا می خواستی بیایی توی بغل خلاصه روزهای خیلی خیلی بدی بود و من همیشه برات دعا می کنم دیگه هیچ وقت هیچ وقت بیمارستان بستری نشی عزیزم و همیشه سالم و سلامت باشی
ولی خوب به غیر از مریضی که توی ایران گرفتی بقیه اش خیلی خوب بود و حسابی با خاله نازی بازی می کردی و خوشحال بودی